✓چه کردید...
دو ماه از ازدواجشان میگذشت که دوستش مسئله را پیش کشید؛
غاده! در ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد.
تو از خواستگارانت خیلی ایراد میگرفتی، این بلند است، این کوتاه است؛
مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد.
حالا من تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی؟
غاده یادش بود که چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد،
حتی دلخورشد و بحث کرد که؛
مصطفی کچل نیست، تو اشتباه میکنی.
دوستش فکر میکرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده.
آن روز همین که رسید خانه، در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی،
شروع کرد به خندیدن؛
مصطفی پرسید: چرا میخندی؟
و غاده که چشمهایش از خنده به اشک نشسته بودگفت:
مصطفی، تو کچلی؟ من نمیدانستم!
و آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن
و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد.
از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی میگفت:
شما چه کار کردهاید که شمارا ندید؟
عکس از نیما صفرزاده
- ۹۳/۰۷/۰۷
تقدیری مبارک تا هر چه را تو دیر می خواهی زود نخواهم و هرچه را تو زود میخواهی دیر نخواهم.✿
✿فرازی از دعای عرفه امام حســـ♥ــــین (علیه السلام)✿
+
سلام
✿عیدتان مبارک✿ :)
✿در روز عرفه، بعد از دعا برای امام زمـــ♥ـــان(عج) و رهــ♥ـــبر عزیزمون، برای بنده هم دعا کنید...✿