بیــاتــاجوانمـــــ

بیــاتــاجوانمـــــ

دارد زماטּ آمـدنـت دیر مےشود
دارد جواטּ سینــہ زنت پیر مےشود


♥ مهــــــــــــــــــدے ♥ علیه‌السلام



الل‏هم عجل لولِیڪ الفرج
بحق زینب ڪبرے سلام‌الله‌علیها

روزشمار محرم عاشورا
۰۴
تیر

 

 

حارث رفت پیشش.

پرسید:"برای چه آمده‌ای؟"

گفت: "دلم می‌خواست تو را ببینم."

نگاهش کرد:"مرا دوس داری، حارث؟"

سرش را انداخت پایین: "آری، به خدا"

مکث کرد، گفت: "من را همانطور می‌بینی که دوستم داری، وقتی نفست به گلو رسید."

 

 

 

مولای من، همسر زهرا، دوسِت دارم

 


 

کتاب آفتاب در محراب

  • کنیز ملکه مدینه
۰۳
تیر

  • کنیز ملکه مدینه
۰۵
خرداد

 

ارباب!

دیدن عکست تمام سهم من از توست

از "تو"

آن را هم جیره بندی کرده ام

تا مبادا توقعش زیاد شود

 

دل است دیگر

ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!!

 

 

  • کنیز ملکه مدینه
۱۸
بهمن

 

 
از کودکی
 
 
 
از ڪجا اسم مرا مے دانی؟...

  
   
 
 
 
  

 نمے دانم ڪیستے
 
 فقط مے دانم عمرے است مے شناسمت
 

 
حسیـــــــــــטּ...
 
 
تصویر نوشت: از اون وقتی که اسم تو رو لبم بود
هنوز اسم خودم رو بلد نبودم

 


طرح از استاد رضا

حتی بیشتر

  • کنیز ملکه مدینه
۱۴
بهمن

 

او در عملیات محمد رسول الله،

دو مجروح را که انتقالشان در حین عقب نشینی به پشت جبهه امکان پذیر نبود،

کنار تخته سنگی پنهان کرد و پس از زخم بندی آنان، به علت روشنایی هوا،

به مقر نیروهای خودی در پنج قله بازگشت؛

ولی به محض تاریک شدن هوا،

ضمن طی نمودن مسیر سخت کوهستانی ـ آن هم در عمق مواضع دشمن ـ

یکی از آن مجروحین را به عقب منتقل کرد.

 

دو شب بعد، وقتی می‌خواست برای آوردن مجروح دیگر برود،

بچه خواستند همراه او بروند؛ اما قبول نکرد و گفت:

راهکاری که من از آن عبور می‌کنم، خیلی حساس است.

خودم تنها میروم تا دشمن متوجه نشود.

 

آن شب حسین رفت و حوالی صبحدم بود که بازگشت.

بچه ها با خوشحالی به استقبالش رفتند؛

ولی چهره حسین که جوان بسیجی را بر دوش گرفته بود،

سخت محزون به نظر می رسید.

خوب که توجه کردند، دیدند پیکر خونینی که بر دوش حسین است،

جان در بدن ندارد.

حسین با بغضی در گلو گفت:

تیر به پایش خورده بود؛

ولی به خاطر خونریزی زیاد، مظلومانه به شهادت رسیده است

 

 

 

 

 


شهید حسین قجه ای

 

  • کنیز ملکه مدینه
folder98 facebook

آپلود عکسکد تغییر تصویر پس زمینه