✓پلکهای خیس...
جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۱ ب.ظ
شیخی از اهل منبر، با ولعی فراوان خواستار ملاقات آقای مجتهدی بود.
ولی وقتی به منزل محل اقامت ایشان می رود،
مجتهدی خانه را ترک نموده و حاضر به مواجهه با او نمی گردد.
ـ کجا تشریف می برید؟
: من باید بیرون بروم.
ـ ولی شخصی آمده است که مشتاق ملاقت شماست و از مدتها قبل...
: آری، او میخواهد مرا ببیند، ولی من نمیخواهم او را ببینم.
ـ چرا؟
: چون پنجاه سال است که بر فراز منبرها، برای امام حسین علیهالسلام روضه میخواند،
ــــــــــــولی تاکنون پلکهایش خیس نشده استـــــــــــ.
وقتی این موضوع را به نحوی به پیرمرد بازگو میکنند،
با تأثر موضوع را تصدیق می کند.
.
.
.
چشمـی کـه در بهشـت تـو گریــــان نمیشـود
بایـد حوالـه داد بـه دسـت جهنمــــــــــش
یاس عرفان
شیخ جعفر مجتهدی
- ۹۵/۰۵/۱۵