بیــاتــاجوانمـــــ

بیــاتــاجوانمـــــ

دارد زماטּ آمـدنـت دیر مےشود
دارد جواטּ سینــہ زنت پیر مےشود


♥ مهــــــــــــــــــدے ♥ علیه‌السلام



الل‏هم عجل لولِیڪ الفرج
بحق زینب ڪبرے سلام‌الله‌علیها

روزشمار محرم عاشورا

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کلام عارفان» ثبت شده است

۱۳
شهریور

 زیارت عاشورا
 

شیخ عبدالهادے حائرے مازندرانے

از پدر خود حاج ملاابوالحسـטּ نقل مےڪند:


مـטּ حاج میرزا علے نقے طباطبائے را

بعد از رحلتش در خواب دیدم

و بـہ او گفتم:

 

آرزویے هم در آنجا داری؟


گفت: هیچ آرزویے ندارم جز ایـטּ ڪـہ

چرا در دنیا هر روز زیارت عاشوراے امام حسیـــــטּ علیـہ السلام را نخواندم.


رسم سید ایـטּ بود ڪـہ

دهـہ محرم زیارت عاشورا مےخواند نـہ در تمام سال؛

از ایـטּ رو افسوس مےخورد

ڪـہ چرا تمام سال نمے خواندم.

 


حکایات صالحین

برگرفته از کتاب طوبای کربلا

  • کنیز ملکه مدینه
۰۹
مرداد

 

مادر

 

پدر و مادرت را نگاه ڪن.

نگاه ڪردטּ بـہ جمال مادرت خودش عبادتـہ


فرماטּ مادر را ببر، ببیـטּ ڪـہ چـہ بر سر تو خواهد آمد.

 

هرچـہ مادرت سخت گیرتر باشد فرمانش را ببر...


اگر مادرت تند باشد فرماטּ بردטּ از او اثرش بیشتر است.
فرماטּ مادر خوش‌اخلاق را ڪـہ همـہ مےبرند.
اگر بـہ غریبـہ هم بگوید اینجا بیا،

خواهد گفت خانم چـہ مےگویید، چشم.

ڪارش را رها مےڪند و بار او را بر میدارد و یا راه او را باز مےڪند.
 
اگر
مادر و پدر تندے دارید

تا فرماטּ او را بردید آטּ وقت مےفهمید چـہ ڪردہ‌اید.

خداوند متعال نشانت خواهد داد ڪـہ ببیـטּ چـہ ڪردہ‌ای،


ڪار بزرگاטּ را انجام دادی،

با ما رفیق و انیس و مونس شدے...

 


حاج اسماعیل دولابی

عکس از مهدی چگنی

  • کنیز ملکه مدینه
۲۲
فروردين
پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا را مرتب کنید تا من برگردم،
 خودش هم رفت پشت پرده.
از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند،
می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند.

یکی از بچه‌ها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت.
سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و
داد و فریاد که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و
شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده.
 تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را.
می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد.
هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید.
دلش هم تنگ نمی‌شد.
می‌دانست که آقاش همین جاست.
توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آن بچه شرور همه جا را هی می‌ریخت به هم،
هی می‌دید این خوشحال است، ناراحت نمی‌شود.
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد.

ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد.
او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.

زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش.
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش.

نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید

خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید

خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید



نقل از حاج اسماعیل دولابی
عکس از امین فردوسی
  • کنیز ملکه مدینه
۱۷
فروردين

اگر امر به معرف هم می‌خواهی بکنی خیلی آهستــــه،

مثل آینه باش

آینه داد نمی‌زند یقه‌ات بد است

وقتی روبروی آینه می‌ایستی جیغ نمی‌کشد بگوید

چرا موی سرت اینجوری است؟

خیلی سکـــــوت محض است، آهستـــــه،

هیچ‌کس خبردار نیست، جز تو و آینه...



علامه حسن‌زاده آملی


  • کنیز ملکه مدینه
۲۷
اسفند
مادر یواشکی جگرش و هستیش را به بچه‌اش می‌دهد
و دائم مواظب بچه است که پدر را اذیت نکند که پدر هم تلافی کند.
خانم زهرا سلام‌الله‌علیها دوستان اهل‌بیت را خیلی دوست دارد و می‌گوید:

هرکس بچه‌های مرا دوست بدارد
، او هم بچه‌ی من است
.

حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ام‌المؤمنین است.



نقل از حاج اسماعیل دولابی
طرح از جعفر امن‌زاده
  • کنیز ملکه مدینه
folder98 facebook

آپلود عکسکد تغییر تصویر پس زمینه