بیــاتــاجوانمـــــ

بیــاتــاجوانمـــــ

دارد زماטּ آمـدنـت دیر مےشود
دارد جواטּ سینــہ زنت پیر مےشود


♥ مهــــــــــــــــــدے ♥ علیه‌السلام



الل‏هم عجل لولِیڪ الفرج
بحق زینب ڪبرے سلام‌الله‌علیها

روزشمار محرم عاشورا

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان مذهبی» ثبت شده است

۱۹
فروردين

خواهر

شب بود و او با دوستش روی پله‌ جلوی ساختمان نشسته بودند.

 به دختری که در آن تاریکی از سر کوچه می‌آمد اشاره کرد.

بلند شدند و به سمت او رفتند.

هنوز چند قدمی جلو نرفته بودند که گفت:

«برگردیم؛ خواهرمه!!!»


نویسنده: محمد ممبینی

  • کنیز ملکه مدینه
۲۸
دی




ج هان را ادامه می‌دهیم


امانت خدا بر زمین مانده بود.
آدمیان می‌گذشتند بی‌هیچ باری بر شانه‌هایشان
خدا پیامبری فرستاد تا به یادشان بیاورد
قول نخستین و بیعت اولین را.

پیامبر گفت:
ای آدمیان ای آدمیان!

این امانت از آن شماست بر دوشش کشید.
این همان است که زمین و آسمان را
توان بر دوش کشیدنش نیست
پس به یاد آورید انسان را و دشواری‌اش را
اما کسی به یاد نیاورد.

پیامبر گفت:
عشق است، عشق است.
عشق است که بر زمین مانده است.
مجال اندک و فرصت کوتاه
شتاب کنید وگرنه نوبت عاشقی می‌گذرد
اما کسی به عشق نیندیشید.

پیامبر گفت:
آنچه نامش زندگی است، نه خیال است و نه بازی
امتحان است.
و تنها پاسخ به آزمون زندگی
زیستن است.

اما کسی آزمون زندگی را پاسخ نگفت.

و در این میان کودکی ک تازه پا به جهان گذاشته بود،
با لبخندی پیامبر را پاسخ گفت
زیرا پیمانش با خدا را به یاد می‌آورد.
آنگاه خدا گفت:
به پاسخ لبخند کودکی،
جهان را ادامه می‌دهیم.


عکس از هدایت سلطانی زرندی

  • کنیز ملکه مدینه
folder98 facebook

آپلود عکسکد تغییر تصویر پس زمینه