در زمان قدیم، حمامهای عمومی دارای خزینه بود.
روزی آیتالله شاهآبادی به حمام رفته بودند و پس از شستشوی خود، وارد خزینه شدند
و بعد از آب کشیدن بدن، بیرون آمدند و چون میخواستند از سطح حمام بگذرند،
احتیاط میکردند آبهای کثیف بر بدنشان نریزد.
سرهنگی که او نیز در حمام بود، چون احتیاط ایشان دید
زبان طعن و تمسخر گشود و به ایشان اهانت کرد.
ایشان از این تمسخر و طعن او خیلی ناراحت شدند،
اما چیزی نگفتند و به راه خود ادامه دادند.
فردای آن روز مشغول تدریس بودند که صدای عدهای که جنازهای را حمل میکردند شنیدند،
پرسیدند چه خبر شده است؟
اطرافیان جواب دادند که آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد،
وقتی از حمام بیرون آمد، سر زبانش تاول زد و درد آن هرلحظه بیشتر شد
و معالجه دکترها هم سودی نبخشید و در کمتر از 24 ساعت،
زهر کلامش زهری بر جانش شد و از دنیا رفت.
بعدها هروقت که آیتالله شاهآبادی از این قضیه یاد میکردند،
متأثر و ناراحت میشدند و میفرمودند:
ایکاش آن روز در حمام به او پرخاش کرده
و ناراحتی خود را بروز میدادم تا گرفتار نمیشد.
«ای فرزندم، بپرهیز از ظلم به کسی که در برابر تو، هیچ یاری کنندهای به جز خداوند ندارد»
امامحسین علیهالسلام
برگرفته از کتاب آسمانی