نفــــس: راستے بـہ نظرت شعار و ریا نیس
شما هر فصل و با یاᓗـسیــــטּ و یازهــــرا شروع ڪردید؟
دوران: نـــــہ!!!
مـטּ بنـدهے آטּ دمـم ڪــہ ساقـــے گویـد
یـڪ جـــــــام دگـر بگیـر و مـטּ نتوانـــــم
اهـل بیــــت علیهم السلام بــہ مـטּ
دلگرمـی، الهــام و بــاور میـدטּ ڪــہ بتونـم
فڪــــ ڪنمــــ،
ببینمـــــــ،
بفهممـــ،
بدانمـــ،
باشم
فـاش میگویـم و از گفتـهے خـود دلشـادم
مـטּ عاشقـم، عاشـق آلُ اللهَ م...
طرح از استاد رضا
دیالوگی از فیلم دلشکسته
گفتى ما بچه هایمان را صدا مى کنیم، شما بچه هایتان را صدا کنید.
ما زنهایمان را مى آوریم، شما هم زنهایتان را بیاورید.
ما مى آئیم، شما بیائید.
ما مى ایستیم اینطرف، شما آنطرف.
ما مى گوییم خدا، شما مى گویید خدا.
ما مى گوییم هر کى راسته، بماند.
شما مى گویید هر کى ناراسته، عذاب او را بگیرد.
یادت هست این حرفها را؟
خب اگر یادت هست پس کجایند؟
کجایند بچه هایتان؟
کجایند زنهایتان؟
شما همین قدر هستید؟
ملّتتان پنج نفره است؟
ما چشمهایمان عوضى مى بیند یا راستى راستى پنج تائید؟
طرف ما را نگاه کن! تا چشم مى بیند آدم ایستاده.
هر چى نصرانى بوده آوردیم.
فقط چند تا صف پیرمرد داریم، دیگر چه رسد به زن و بچه.
حالا اقلاً بگو این مردمت بیایند جلوتر!
بگو بیایند زیر آن درخت روبرویى تا همدیگر را ببینیم.
اسقف ما مى گوید:
ترا به روح عیسى مسیح، بگو آن دو تا بچه دست هایشان را بیاورند پایین.
بگو آن خانم از زمین بلند شود.
بگو آن بلند بالا که شانه به شانه ات ایستاده، نگاهش را از آسمان بگیرد.
اسقف ما مى گوید:
این هایى که من صورتهایشان را مى بینم، اگر نفرین کنند، نسل ما از زمین بر مى افتد.
مى گوید: «بگو ما تسلیمیم».
فاطمه شهیدی