بیــاتــاجوانمـــــ

بیــاتــاجوانمـــــ

دارد زماטּ آمـدنـت دیر مےشود
دارد جواטּ سینــہ زنت پیر مےشود


♥ مهــــــــــــــــــدے ♥ علیه‌السلام



الل‏هم عجل لولِیڪ الفرج
بحق زینب ڪبرے سلام‌الله‌علیها

روزشمار محرم عاشورا

۱۳ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۳
آبان

ت‌و فقط دست ب زانو نزنو گریه نکن

من خودم یک‌تنه از کرب‌وبلا می‌برمت

گیرم ای شاه کسی نیست خودم نوکر تو

چ کسی گفته پاشیده شده لشکر تو

  • کنیز ملکه مدینه
۲۲
آبان

این الطالب بدم المقتول بکربلا


سنگینی بار انتظار بر پشت ما،

سنگینی یک سال و دو سال نیست

سنگینی یک قرن و دو قرن نیست.

حتی از زمان

تودیع یازدهمین خورشید نیست.

تاریخ انتظار و شکیبایی ما

به آن ظلم که در عاشورا بر ما رفته است

برمی گردد،

به آن تیرها که از کمان قساوت برخاست 

و بر گلوی مظلومیت نشست،

به آن سم اسبهای کفر

که ابدان مطهر توحید را مشبک کرد.

به آن جنایتی که

دست و پای مردانگی را برید.

از آن زمان تاکنون

ما به آب حیات انتظار زنده ایم،

انتظار ظهور منتقم خون حسین.

  • کنیز ملکه مدینه
۲۱
آبان

ب‌بین!عباس من

نسبت تو و فرزندان فاطمه

نسبت برادر با برادر و خواهر نیست

همچنان که نسبت من با علی

نسبت زن و شوهر نیست.

نمیدانم دست تضرع کدام دخیل بسته‌ای

یا دعای نیمه‌شب کدام دلشکسته‌ای

یا نفس اعجازگرکدام رسول کمربه کرامت بسته‌ای،

خدا لباس کنیزی این خاندان را برتنم پوشاند.

این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود

که من در آن گم میشدم

اگر خدا دست مرا نمیگرفت.

این وصلت

هزاران پااز سر من زیاد بود

اگر خدا دست مرا از زمین بلند نمیکرد.

تو مبادا گمان کنی

که ما همسان و همشأن

این خانواده‌ی بی‌نظیریم

اینها تافته‌ی جدا بافته‌ی عالمند

اینها زمینی نیستند،

آسمانی‌اند،

خاکی نیستند

افلاکی‌اند.

اینها جانشینان و کارگزاران خدا در زمین‌اند.

خدا به اهل زمین منت گذاشته

که این دردانه‌های خود را

چند صباحی راهی زمین کرده است

آسمان و زمین و ماه و خورشید

از صدقه‌ی سر اینها آفریده شده است

پدرت معلم مسیح بوده است

 در گهواره ی نور

ومنادای کلیم بوده است در کوه طور

مبادا پدر را به لفظ پدر صدا کنی!

مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی!

مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی!

آقای من ! و بانوی من!

این صمیمانه ترین خطاب تو باشد

باسروران و موالی ات

مبادا از پشت سرشان قدمی فرا پیش گذاری!

مبادا پیش از آنها دست به غذا ببری!

مبادا پیش از آنها آب بنوشی!

مبادا پیش از آنها "آب" بنوشی!


سید مهدی شجاعی/سقای آب و ادب

  • کنیز ملکه مدینه
۱۹
آبان

  • کنیز ملکه مدینه
۱۷
آبان

 

می‌گفت:

کنار یکی از زاغه مهمات‌ها سخت مشغول بودیم؛

تو جعبه‌های مخصوص، مهمات می‌گذاشتیم و درشان را می‌بستیم.

 

گرم کار، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه، با چادر مشکی!

داشت پا به پای ما مهمات می‌گذاشت توی جعبه‌ها.

 

باخودم گفتم:

حتما از این خانمهاییه ک می‌آن جبهه.

اصلا حواسم به این نبود ک هیچ‌ زنی رانمی‌گذارند وارد آن منطقه بشود.

به بچه‌ها نگاه کردممشغول کارشان بودند

و بی‌تفاوت می‌رفتند و می‌آمدند.

انگار آن خانم را نمی‌دیدند.

قضیه عجیب برام سؤال شده بود.

موضوع، عادی ب نظر نمی‌رسید.

کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست.

رفتم نزدیک‌ترتا رعایت ادب شده باشد،

سینه‌ای صاف کردم وخیلی با احتیاط گفتم:

 

خانم!

جایی ک ما مردها هستیم

شما نباید زحمت بکشین.

 

رویش طرف من نبود.

ب تمام قد ایستاد و فرمود:

مگر شما در راه برادر من زحمت نمی‌کشید؟


یک آن یاد امام حسینعلیه السلام افتادم

و اشک توی چشمهام حلقه زد.

خدا به‌ام لطف کرد ک سریع موضوع را گرفتم

و فهمیدم جریان چیست.

بی‌اختیار شده بودم و نمی‌دانستم چه بگویم.

 

خانم، همان‌طور ک روشان آن‌طرف بود،

فرمودند:

ـــــــــــهرکس ک یاور ما باشدــــــــــــ،

ـــــــــالبته ما هم یاری‌اش می‌کنیمـــــــ.

.

.

 

ما مرتب اگر چه در نزدیـــــم

این کریمان مرتباً دادنـــــد

 


شهید عبدالحسین برونسی

خاک های نرم کوشک

  • کنیز ملکه مدینه
folder98 facebook

آپلود عکسکد تغییر تصویر پس زمینه